سلام
دیشب با مامانمینا رفتیم پارک سر کوچه مون!
مامانم خوابش گرفت رفت بابامم عموم و پسرعمه ام رو گفت که بیان!
وای نمیدونین چقدر خوب بود!
من همش بدمینتون بازی میکردم و نمیدونین چه شیرجه هایی میزدم!
همه مونده بودن تو کف بازی من!!!
بعدش رفتم با دوستام کلی بازی کردم تاب بازی و سرسره!
خیلی خوب بود!
حالا بگذریم !
ساعت ۲ که اومدیم خونه گرفتم خوابیدم امروز که بیدار شدم دیدم تمام بازوم کبود شده!
چون تابه یکم کوچیک بود به بازو هام فشار آورده بود....ولی من روم کم نمیشه امشبم باز میخوام برم پارک با بابام!!!
به گوشت میرسه روزی که بعد از تو چی شد حالم
چجوری گریه میکردم که از تو دست بردارم
نشد گریه کنم پیشت نخواستم بد شه رفتارم
نمیخواستم بفهمی تا که من طاقت نمیارم
دلم واسه خودم میسوخت برای قلب درگیرم
یه روز تو خنده هات گفتی تو می مونی و من میرم
تو می مونی ، من میرم . . .
سرم رو گرم میکردم که از یادم بره این غم
ولی بازم شبا تا صبح تو رو توخواب میدیدم
نمی دونستی اینارو چرا باید میفهمیدی
منو دیدی ولی یک بار ازم چیزی نپرسیدی
ازم چیزی نپرسیدی . . . نپرسیدی . . . . . .